چاپ

یزد آنلاین - سلام سردار، تصویر زیبایتان را دیروز از تلویزیون دیدم، با لباس پرافتخار سپاه اسلام، دستی بر سینه از ارادت و احترام ،احترام به مولا و آقا و اماممان و لبخندی که از سر شوق و محبت و ارادت به اهل بیت است.
ناخودآگاه دلم به شوق آمد، دعایتان کردم، دخترکم پرسید: بابا این کیست که کنار حضرت آقا ایستاده است؟ گفتم هزار اسم دارد، شبیه مالک اشتر است، مثل عمار است، به سلمان فارسی می ماند.
مرید ولایت است، او مختار است و یا لثارات الحسین سر می دهد، او آرامش قلبهای ایرانی ها و مسلمانان دربند است، او افتخار ایرانی و اسلام است.
شوق دخترکم را دیدم، لبخندی زدم و گفتم او سردار قاسم سلیمانی است، و حالا نوبت او بود که لبخند بزند و شوقش را نشان دهد.
از من تصویرتان را خواست تا به همکلاسیهایش نشان دهد ،گفتم او را همه می شناسند، فرقی نمی کند ایرانی باشی ،عراقی باشی یا اهل سوریه یا جای دیگر مسلمان آزاده باشی، هر کجا باشی او را می شناسی و به احترامش سلام می دهی.
گفت بابا سردار چکاره است، گفتم بابا آمریکا را می شناسی ،شمر را می شناسی، دخترکم اخمی کرد، گفتم او دشمن شماره یک آمریکا و شمر است، گفتم او سردار صبح است.
و حالا دخترکم به تلویزیون خیره شده و با شوق و اشتیاق شما را می بیند
اما خجالت کشیدم ،کم گفتم از شما، شما از تمام آنچه گفتم بالاتر بودید،
سردار امروز با روزهای دیگر فرق دارد، امروز صبح نابودی داعش است.
سردار، اصلا شما که باشید همه اش صبح است، و به وعده اماممان، صبح نابودی اسراییل هم نزدیک است.