بزرگنمايي:
در شوچله که در گويش مردم بافق همان شب چله يا شب يلداست، مردم اين شهر همانند ساير مردم مهين اسلامي ايران معتقدند در طول سال 2 مرتبه شب و روز يکسان ميشود، يکبار اول فروردين که روز و شب به تساوي 12 ساعت و دوم آخر فصل پاييز که مردم اين شهرستان به آن ميزان ميگويند.
بامدادي که تفاوت نکند ليل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشاي بهار
از اول فروردين به بعد به تدريج روزها بلند و از شبها کاسته ميشود تا اينکه آخرين روز خرداد يا اول تير، بلندترين روز سال و کوتاهترين شب سال را داريم به طوري که روز 14 ساعت و شب 10 ساعت است.
شبي نگذشته و صبحي هم نمانده است
به اعتقاد مردم بافق، در اين مواقع از سال، شبي نگذشته ولي به صبح هم چيزي باقي نمانده است.
اما در فرهنگ مردم بافق به کوتاهترين روز سال يعني آخرين روز آذرماه، «اشکمبه شور» گفته ميشود يعني مردم بر اين باورند که پيرزني، صبح سر جوي آب رفته تا اشکمبه (سيرابي) گوسفند را بشويد، به گويش محلي «جا که شسته و از جو بلند شده، روز کوه رفته» يعني شستن آن که تمام شده و از جا بلند شده، خورشيد به پشت کوه رفته و آفتاب غروب کرده است که اين مثل کنايه از کوتاهي روز اول ديماه است.
کوسه بر نشستن
در زمان قديم رسم بر اين بوده روز اول ديماه، مردي کوسه ريش، سوار بر الاغ ميشد، بادبزني به دست ميگرفت، خود را باد ميزد و در محله گردش ميکرد به نشانه اينکه زمستان در سراشيبي افتاده و گرمي هوا در پيش است و اين رسم اکنون در بافق به بوته فراموشي سپرده شده است.
از اول تيرماه، از طول روزها کاسته شده و به طول شبها اضافه ميشود تا نخستين روز ديماه که کوهتاترين روز و بلندترين شب سال يعني چله يا يلدا فرا ميرسد.
شب يلدا يعني تسلط تاريکي بر زمين از تسلط نور خورشيد و روشنايي ميکاهد و چون فرداي اين شب، روشنايي بر ظلمت غالب و روز طولاني ميشود، ايرانيان باستان و بافقيها از ديرباز تولد دوباره خورشيد را که مظهر روشنايي است، جشن ميگيرند و اين سنت ديرينه همانند نوروز کهنسال، ميراث آنها شده است.
يلدا واژه سرياني است به معناي ولادت، ميلاد خورشيد (مهر يا ميترا) بنا به باور پيشينيان در پايان اين شب دراز، تاريکي شکست خورده و روشنايي پيروز ميشود و خورشيدزاده و روزها به بلندي ميگرايد.
در بافق باستان در اين روز همه قشرها و گروههايي که از دسترنج کشاورزي بهرهمند ميشدند، در جشن نخستين روز ديماه و پايان برداشت محصول در شادي و شگون کشاورزان شرکت ميکردند.
کدخدا يا حاکم قصبه طيبه بافق هم با دهقانان و ديگر طبقات جامعه همنشيني ميکرد و در يک سفر با آنها غذا ميخورد و ميگفت: قوام دنيا به کارهايي است که از دسترنج شما و امثال شما حاصل ميشود.
ديماه در ايران کهن چهار جشن داشت، نخست روز اول و بعد هشتم، پانزدهم و بيست و سوم ديماه که امروزه همه آنها منسوخ شده و تنها شب يلدا را جشن ميگيرند و در اين شب بلند، مردم به ديدن بزرگان، پدر و مادر و اقوام خود ميروند و صله رحم را به جاي ميآورند.
آخرين شب پاييز که محليها به آن پايان قوس و آغاز جَدي ميگويند، درازترين شب سال و به حساب رعيتي 96 روز به عيد نوروز باقي مانده و اول چله بزرگ است به دليل اينکه اسفندماه در تقويم رعيتي 35 روز است به همين دليل از اول ديماه تا دهم بهمن، چله بزرگ و 20 روز باقي مانده از اين ماه، چله بچه، چله خرد و يا چله کوچک است.
جوجهها را بشماريد، آخر پاييز است
در سنت مردم بافق، آخر پاييز پايان برداشت محصولات صيفي و پايان کاشت جو، گندم و آغاز فصل استراحت کشاورزان است، علاوه بر محصولات زراعي و باغي و محاسبه دخل و خرج و سود و زيان، ارزيابي ديگري هم داشتند به اين معني که افرادي که در طول تابستان گرم و سوزان اين شهر به توليد ماکيان پرداخته بودند، شمار آنها را در طول دوره گرما ملاک و معيار موفقيت و حاصل دسترنج خود نميدانستند بلکه آن تعدادي که از فصل گرما جان سالم به در ميبردند و حوادث ديگر را نيز پشت سر گذاشته و در گويش محلي رگا يعني بالغ ميشدند را محاسبه ميکردند و ميشماردند.
شو چرچله (سور چراني در شب يلدا)
در آداب گذشته مردم بافق، آيينهايي ويژه در شب چله برگزار ميشد. يکي از آنها جشن بيداري تا بامداد و تماشاي طلوع خورشيد تازه متولد شده بوده است، جشني که لازمه آن حضور کهنسالان و بزرگان خانواده به نماد کهنسالي خورشيد و در پايان پاييز و روش نگهداشتن آتش بوده و خوراکيهاي فراواني براي بيداري درازمدت تدارک ديده ميشد، خوراکيهايي که به رنگ سرخي خورشيد باشند از اين رو شب يلدا را سرخترين شب سال نيز ميدانند که اين رسم هماينک در شهرستان بافق از ياد رفته است.
استفاده از انار، هندوانه، سنجد و انگور که ميوههاي تابستان هستند به اين معني است که زمستان در سراشيبي افتاده و هر روز که ميگذرد به فصل تابستان نزديکتر ميشويم و بهار و تابستان با ميوههايش در پيش است.
خوردن گندم بو داده با کنف که در زبان بومي به آن دُونو اطلاق ميشود، نخود برشته، تخمه هندوانه، بادام، پسته، انجير و توت خشک امروزه مرسوم و معمول است.
در فرهنگ مردم بافق علاوه بر ميوه و اقلام ياد شده، پختن شلغم و کله پاچه هم از رسوم شب يلداست که با قدمت ديرينه هماينک نيز ادامه دارد.
کوتاه کردن و گذراندن طولانيترين شب سال در کنار بزرگترها و سالخوردگان، دور تا دور کرسي و خوردن تنقلات (شوچر)، يلدا را به جشن خانوادگي تبديل کرده بود اما امروزه در عصر ماشين با تغيير ابزار و وسايل گرمايشي، شب چله در کنار بخاري يا شومينه سپري ميشود و از کرسيهاي قديم که اطرافش مينشستند، ظرف آجيل را روي آن قرار ميدادند و قصهگويي ميکردند، ديگر خبري نيست، رسومي از گذشته حفظ شده اما نتوانسته حرف خود را در مورد کرسي به کرسي بنشاند.
مشاغل گوناگون و شيفتهاي درگردش کار در معدن سبب شده تا امروزه حتي شب يلدا هم برخي از افراد نزديک خانواده در جمع چلهنشينان حضور نداشته باشند.
اميد است که اين سنت پسنديده همواره در مردم ايران زمين باقي بماند و پيوسته از نسلي به نسل بعدي منتقل شود تا روزگاري شاهد نسخ اين فرهنگ ديرينه در جامعه نباشيم.
چِله خونخوار
در ايام چله کوچک با بارش باران معابر گلآلود است و به قول بافقيها، گل و شل همه جا را گرفته و اگر احياناً در ماه آذر و دي بارندگي صورت نگرفته باشد، ممکن است در مدت چله کوچک جبران شود.
هرچه نکرد آذر و دي
من ميکنم که بهمنم
با نباريدن باران، سوز و سرما و زهر هوا به حدي است که مردم بافق ايام چله بزرگ را چله خونخوار مينامند.
اواخر چله بزرگ و شروع چله کوچک معمولاً در بافق همراه با باد و باران است که به جنگ دو چله معروف است.
مردم بافق براي همه مردم ايران زمين آرزو دارند که؛
عمرتان چون شب يلدا
غمتون چون روز يلدا
توي اين شبهاي سرما
يادتون هميشه با ما